کمالگرایی و فرسودگی ورزشی
شواهد اولیه در مورد ارتباط مثبت بین کمالگرایی و فرسودگی ورزشی، آن بعد کمالگرایی را، که منعکسکننده خودارزیابیهای ناسازگارانه بیشتر در ورزشکاران فرسوده تنیس نسبت به بازیکنان فعال تنیس است، تأیید می کند. مخصوصاً گولد و همکاران (۱۹۹۶) دریافتند که انتظارات والدینی، ادراک انتقاد والدین و نگرانی شدید در مورد اشتباهکردن، همگی در آن ورزشکاران فرسوده، بالا رفتهبودند. لیمیر و همکاران (۲۰۰۸) اظهار داشته اند که فرسودگی ممکن است نتیجه اجتنابناپذیر صحهگذاشتن بر چارچوب کاری انگیزشی ناسازگارانه، که در آن پیگیری معیارهای بسیار بالا، در تداخل با نگرانی در مورد تبعات شکست، و احساس فراگیرنده تردید به خود، قرار میگیرد، باشد. آنها معتقد بودند که این الگو، هنگامی که موفقیت به صورتی قاعدهای یا مقایسهای تعریف شدهباشد، که در آن فرد کنترل کمی دارد، مرکب میشود[۱]. لیمیر و همکاران (۲۰۰۸) تأیید کردند، که ورزشکارانی که بالاترین سطوح فرسودگی را تجربه می کنند، در تمام ابعاد کمالگرایی در مقیاس کمالگرایی چندبعدی فروست و همکاران (۱۹۹۰)، نمره بالاتری میگیرند، بر اهداف شخصی صحه میگذارند و شرایط موفقیت را متمرکز بر عملکرد، ادراک می کنند.
جهت بررسی این که چرا عملکرد ممکن است فرسودگی ورزشی را هنگامی که شکلی خودارزیابانه و انتقادی میگیرد، تأیید کند، هیل و همکاران (۲۰۰۸) عقیدهای را مبنی بر ۴ اصل کمپبل[۲] و دیپااولا[۳] (۲۰۰۲) اظهار داشتند. این عقیده مورد بحث بود که هنگامی که رسیدن به معیارهای کمالگرایانه خود شخص یا بقیه، برای تجربه احساس ارزش شخصی ضروری است، تبعات زیانآور مانند فرسودگی به وجود میآیند. همچنین آنها دو شکل کمالگرایی را که توسط فلت و هویت (۲۰۰۲) برای ابعاد ناسازگارانه آن بیان شدهاست، ارزیابی کردند. این دو شکل، کمالگرایی خودمحور و جامعهمحور هستند. آنها دریافتند که کمالگرایی خودمحور ارتباط مستقیم منفی، و کمالگرایی جامعهمحور ارتباط مستقیم مثبت با فرسودگی ورزشی دارند، در حالی که، خویشتنپذیری مشروطبه روش مفهومی پایداری، این رابطه را تعدیل می کند. این نتیجهگیری حمایتشده، توسط دیباراتو[۴]، فروست[۵]، چانگ[۶]، لاسوتا[۷] و گیرل[۸] (۲۰۰۴) انجام شد. کسانی که میگفتند، پیگیری معیارهای کمالگرایانه، ناتوانکننده خواهدشد و منجر به پریشانی هنگامی که موفقیت آنها برای ارزش شخصیشان ضروری باشد، میشود.
در حالی که شواهد واضحی مبنی بر این که کمالگرایی خودمحور پیشایند فرسودگی ورزشی است، وجود دارد، یافته های مرتبط با کمالگرایی خودمحور، در مورد این که این نوع کمالگرایی رابطه منفی با فرسودگی دارد، کمتر واضح هستند. یک توضیح بالقوه این است که کمالگرایی خودمحور می تواند کیفیتهای انگیزشی سازگارانه و همخوان با تلاش برای رسیدن به تعالی را به جای مشغولیت با نگرانیهای ارزیابانه ناسازگارانه، منعکس کند (فروست و همکاران، ۱۹۹۰؛ اسلنی و همکاران، ۱۹۹۵؛ استوبر و همکاران، ۲۰۰۷؛ تری- و همکاران، ۱۹۹۵). گرچه فلت و هویت (۲۰۰۲) ادعا کردند که کمالگرایی خودمحور اساساً ویژگی شخصیتی تضعیفکننده ای است که منجر به اختلال معنادار و پریشانی خواهدشد، بقیه معتقد بودند که این نوع کمالگرایی در نتیجه تلاش شدید برای موفقیت، اغلب منجر به نتایج مثبت میشود (بیلینگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ فروست و همکاران، ۱۹۹۳). این فرایند می تواند افراد را در مقابله توانا کند، توان تضعیف انگیزشی را کاهش دهد و در نتیجه در مورد رابطه منفی بین کمالگرایی خودمحور و فرسودگی مسئول باشد. این توضیح با دیدگاه استوابر و همکاران همخوان است، که معتقد بودند که هنگامی که افراد به فرایند تلاش توجه دارند، و میتوانند نگرانیهای خود را در مورد عدم کمال کنترل کنند، کمالگرایی خودمحور می تواند عملکرد ورزشی را تسهیل کند (استوبر و اوتو، ۲۰۰۶؛ استوبر و همکاران، ۲۰۰۸).
در کل، در حالی که شواهدی برای حمایت از تعدیلگری فرضشده برای رابطه کمالگرایی و فرسودگی وجود ندارد، تحقیقات زیادی نشان دادهاند که اشکال ناسازگارانه کمالگرایی میتوانند در فرسودگی ورزشکاران جوان نخبه سهیم باشند (آراپلتون[۹]، کی هال[۱۰] و پی هیل[۱۱] ، ۲۰۰۹).
۲-۸-۲- تعدیلکنندههای رابطه کمالگرایی با فرسودگی ورزشی
فلت و هویت (۲۰۰۵) معتقد بودند که تجربه موفقیت می تواند درجهای از محافظت در مقابل مسئولیت[۱۲] کمالگرایی فراهم کند، و در نتیجه، رضایت ادراک شده ناشی از رسیدن به هدف، می تواند نقش تعدیلکنندگی در جلوگیریکردن از کمالگرایی خودمحور در داشتن تبعات مضر، داشتهباشد (بیلینگ و همکاران، ۲۰۰۳). به دلیل این که کمالگرایی خودمحور احساس کنترل شخصی بر نتایج موفقیت را بهوجود میآورد (هویت و فلت، ۱۹۹۱)، شانس تجربه موفقیت به دلیل این که موفقیت به طور شخصی تعریف شدهاست، و اهداف به احتمال بیشتری به روشی فعالکننده[۱۳] تنظیم شده اند، افزایش مییابد. ادراک موفقیت نه تنها مشغولیت انگیزشی را تقویت می کند و منجر به تلاش مداوم برای موفقیت میشود (انس[۱۴]، کاکس[۱۵] و کلارا[۱۶]، ۲۰۰۵)، بلکه همچنین به ارتقا تابآوری در مقابل شناخت بالقوه ناتوانکننده، کمک می کند (فلت و هویت، ۲۰۰۵). به این علت، چنین فرض شدهاست که رضایت ادراک شده ناشی از رسیدن به هدف، ارتباط بین کمالگرایی و فرسودگی ورزشی را تعدیل می کند. (در مقابل، چنین فرضیهپردازی شدهاست، که رضایت ادراک شده ناشی از رسیدن به هدف، چنین اثر تعدیلکننده ای در ارتباط کمالگرایی جامعه محور و فرسودگی ورزشی ندارد. به این دلیل که کمالگرایی جامعهمدار اشتیاق[۱۷] همراه با اجتناب از شکست و بهدستآوردن بقیه مجوزها[۱۸] را برمیانگیزد، و در نتیجه، کنترل ادراک شده بر نتایج موفقیت، بسیار زیاد است (هویت و فلت، ۱۹۹۱). هر موفقیت ادراک شدهای، تمایل به زودگذربودن به عنوان اثر مثبت، به وسیله اضطراب در طول بهدستآوردن مجوز حفظشده، بازداری می شود (فلت و هویت، ۲۰۰۵). بنابر این غیرمحتمل است که رضایت ادراک شده ناشی از رسیدن به هدف، اثر کمالگرایی جامعهمحور روی فرسودگی را تعدیلگری کند (آراپلتون و همکاران، ۲۰۰۹).
در حالی که رسیدن به هدف ادراک شده می تواند هر اثر مضر کمالگرایی خودمحوری را تعدیل کند، بقیه متغیرها میتوانند همچنین اثر تعدیلکنندگی روی تبعات بالقوه مضر کمالگرایی جامعهمحور و خودمحور داشتهباشند (فلت و هویت، ۲۰۰۵). برای مثال، فلت و هویت (۲۰۰۵) بیان کردهاند که تابآوری روانشناختی می تواند از مقابله سازگارانه، خودکارآمدی بالا، عقاید کنترل بالا، یا هنگامی که رویکرد جهتگیریشده به سمت وظیفه با مشکلات مدیریتی و نیروهای عقبنشینی سازگار شدهباشد، به دست آورده شود. بقیه گفتهاند که حفظکردن یک جهتیابی هدف تکلیفی، می تواند به عنوان یک تعدیلگر عمل کنند، زیرا ورزشکاران را تشویق می کند، روی معیارهای خودمرجع[۱۹] و قابل کنترل و سلطه پیشرونده به عنوان معنای اطلاعات موفقیت ارزیابیکننده، متمرکز شوند (دان[۲۰]، کاسگرودان[۲۱] و سیروتوایک[۲۲]، ۲۰۰۲). علاوهبر این، جهتگیری هدف تکلیفی می تواند اثر کمالگرایی خودمحور را هنگامی که توجه را به سوی فرایند موفقیت جلب می کند و از توجه به نتایج انعطاف ناپذیر، تفاوت عملکردی و نقصانهای شخصی دور می کند، تعدیلگری کند. بنا بر این، هنگام تأییدکردن اهداف تکلیفی، تمایل به انتقادگری شدید، می تواند تعدیل شود، زیرا فرصت نگاهکردن به فرایند عملکرد به طور مثبت و پاسخ منعطف به مشکلات عملکرد، بسیار پیشرفت کردهاست. در واقع، این مسئله تمایل به نگاهکردن به سقوط را به عنوان شکستی طاقتفرسا، کاهش میدهد (دوایک[۲۳] و لگت[۲۴]، ۱۹۸۸). رابطه مثبت بین کمالگرایی جامعهمحور و فرسودگی ورزشی حاکی از آن است که فرایندهایی که موجب فرسودگی ورزشی میشوند، میتوانند شامل انتظارات اجتماعی بالاتر و شناختی ناسازگارانهتری باشند، بنابراین، میتوانند نسبت به آن چه تصور میشود،پیچیدهتر باشند (گولد و همکاران، ۱۹۹۶؛ لیمیر و همکاران، ۲۰۰۸). به طور ویژهای، کمپبل و دیپااولا (۲۰۰۲) معتقدند که همایندهای[۲۵] مضر کمالگرایی جامعهمحور نتیجه مستقیم عقیده مبتنی بر مقبولیت از جانب دیگران است، که مشروط به اثبات برتری است. این به آن معناست که هنگامی که ترس از ارزیابی منفی، بازشناسی توسط دیگران، و اجتناب از مذمت، به فرایند ارزیابی مسلط شود، اینها تهدیدشدگی خود را افزایش می دهند که احتمال تجربهکردن تضعیف انگیزشی و فرسودگی متعاقب را بالا میبرد.
شواهدی روشن مبنی بر این مسئله در پژوهش دیگری نیز به چشم میخورد، که در آن، کمالگرایی جامعهمحور ارتباط منفی با رضایت ادراک شده از پیشرفت هدف و ادراک رضایت مربی داشت. هنگامی که نیتی از پیشرفت هدف تشدید شود، حفظ تلاش برای هدف افزایشیافته، برای این که معیارهای فریبنده[۲۶] محقق شوند، فقط تضعیف انگیزشی را همیشگی می کند، به طوری که افراد مشغول اجتناب از شکست، ارزیابی منفی و اعتبارسنجی خود[۲۷] میشوند. به طور واضحی، بدون راهبردهای مقابلهای مؤثر برای محافظت در مقابل اثرات مخرب آن، این شکل کمالگرایی می تواند ورزشکاران را به طور فزایندهای به سمت فرسودگی سوق دهد (فلت و هویت، ۲۰۰۵؛ هال، ۲۰۰۶؛ هیل و همکاران، ۲۰۰۸؛ لیمیر و همکاران، ۲۰۰۸).
[۱]. becomes compounded
[۲] . Campbell, J.D.
[۳] . Di Paula, A.
[۴] . DiBartolo, P.M.
[۵] . Frost, R.O.
[۶]. Chang, P.
[۷] . LaSota, M.
[۸]. Grills, A.E.
[۹] . R. Appleton, P.
[۱۰] . K. Hall, H.
[۱۱] . P. Hill, A.
[۱۲]. perils
[۱۳]. proactive
[۱۴] . Enns, M. W.
[۱۵] . Cox, B. J.
[۱۶] . Clara, I. P.
[۱۷]. preoccupation
[۱۸]. approval
[۱۹]. self – referent
[۲۰]. Dunn, J. G. H.
[۲۱]. Causgrove Dunn, J.
[۲۲]. Syrotuik, D. G.
[۲۳]. Dweck, C. S.
[۲۴]. Leggett, E.
[۲۵]. concomitants
یافته های پژوهشی در زمینه بررسی ابعاد سهگانه کمالگرایی، همبستگی این سازه را با ویژگیهای شخصیتی، رفتاری و مشکلات روانشناختی تأیید کردهاند. کمالگرایی خودمحور با مشخصههای مثبت تلاش و رقابت برای پیشرفت، عزت نفس، و خودشکوفایی[۱] از یک سو، و مشخصههای منفی خودشیفتگی[۲]، خودسرزنشگری[۳]، خودانتقادگری[۴]، احساس گناه، افسردگی و روانرنجورخویی[۵] در ارتباط است. کمالگرایی دیگرمحور با مشخصههای منفی، شامل دیگرسرزنشگری[۶]، اقتدارگرایی[۷]، سلطهجویی[۸]، و ویژگیهای شخصیت نمایشی[۹]، خودشیفته، و ضداجتماعی[۱۰] همبستگی دارد. کمالگرایی جامعهمدار با نیاز به تأیید دیگران، ترس از ارزشیابی منفی، منبع کنترل بیرونی[۱۱]، بیشتعمیمدهی[۱۲] شکست، خودانتقادگری، خودسرزنشگری و دیگر سرزنشگری، ناهمسازی روانشناختی و ویژگیهای شخصیت مرزی[۱۳]، اسکیزوتایپ[۱۴]، اجتنابی[۱۵]، اسکیزوئید[۱۶]، و پرخاشگر منفعل[۱۷] و همچنین با افسردگی، اضطراب و نوروزگرایی مرتبط است (بشارت، ۱۳۸۳ب).
کمالگرایان خودمحور ویژگیهای سازگارانه کمالگرایی را دارند، در حالی که کمالگرایان جامعهمحور دارای ابعاد ناسازگارانه آن هستند (مککرا[۱۸] و جان[۱۹]، ۱۹۹۲). برای مثال، پژوهش از این نکته که کمالگرایی خودمحور رابطه مثبتی با عامل وظیفه شناسی، مخصوصاً با تلاش برای موفقیت دارد (هیل[۲۰]، مکاینتیر[۲۱] و باچارا[۲۲]، ۱۹۹۷)، در حالی که، خودانتقادگری اساساً با کمالگرایی جامعهمحور در ارتباط است، که به طور مثبتی یا روانرنجورخویی، و به طور منفی با وظیفه شناسی، دلپذیری[۲۳]، برونگرایی، شکلهای ارزشی بازبودن نسبت به تجربه، و شکل اعتماد دلپذیربودن، رابطه دارد (دانکلی[۲۴]، بلنکستین[۲۵] و فلت، ۱۹۹۷).
کمالگرایان خودمحور تمایل به نشاندادن تلاش برای موفقیت و پیگیری موفقیت دارند، که منجر به بهزیستی روانشناختی میشود، در حالی که، کمالگرایان جامعهمحور، نیاز زیادی به اجتناب از شکست دارند، که منجر به سلامت روانی پایین میشود (اسلید و ائنز، ۱۹۹۸).
کمالگرایی خودمحور با خودکارآمدی رابطه مثبت دارد، ولی کمالگرایی جامعهمحور رابطه منفی با خودکارآمدی دارد (مارتین[۲۶]، فلت، هویت، کرامز[۲۷] و اسزانتو[۲۸]، ۱۹۹۶). نتایج پژوهشها با نتایج پژوهش حاضر در این زمینه همخوان است که
کمالگرایی خودمحور و جامعهمحور، به طور زیربنایی، دو بعد وسیعتر کمالگرایی هستند. ارتباط بین کمالگرایی خودمحور و سلامت، کاملاً به وسیله عاطفه، تعدیل میشود، ولی ارتباط بین کمالگرایی جامعهمحور و سلامت، تاحدی به وسیله عاطفه تعدیل میشود (مولنار و همکاران، ۲۰۰۶).
مقررکردن معیارهای سطح بالا، یکی از ابعاد محوری کمالگرایی است. کسانی که نمره بالاتری در کمالگرایی خودمحور میآورند، به احتمال بیشتری بعد از تجربه موفقیت، معیارهای خود را ارتقاء می دهند (کبری[۲۹]، هایاکاوا[۳۰] و تانو[۳۱]، ۲۰۰۹).
ارتباط معناداری بین انعطافپذیری نگرشی[۳۲] و هر سه شکل کمالگرایی وجود دارد. افرادی که انعطافناپذیری بیشتری در تفکر خود دارند، کمالگراتر نیز هستند. تفکر دومقولهای نیز با کمالگرایی رابطه دارد، و یکی از ویژگیهای محوریای است که منجر به حفظ کمالگرایی میشود. تفکر دومقولهای به عنوان یکی از قویترین متغیرهای پیش بینیکننده کمالگرایی منفی، تأیید شدهاست (جیاگان[۳۳]، پیپیک[۳۴]، جیدیک[۳۵] و اسریز[۳۶]، ۲۰۰۷).
مطالعات اخیر وجود جنبه های مثبت و منفی کمالگرایی را مشابه آنچه در مدل هماچک آمدهاست، تأیید کردهاند. نظریهپردازان معتقدند این ابعاد کمالگرایی به طور متفاوت، ادراک، تفسیر و پاسخدهی افراد به پیشرفت شخصی را تحت تأثیر قرار می دهند. براین اساس، کمالگرایی بهنجار و روانرنجور به عنوان سازههای مربوط به انگیزه پیشرفت، طرحوارههای ادراکی، عاطفی و رفتاری فرد را تحت تأثیر قرار می دهند و چگونگی تفسیر فرد، احساس وی و عکسالعمل او به تلاشهای مربوط به پیشرفت را سازمان می دهند (بشارت، ۱۳۸۳الف).
مگنوسان[۳۷]، نیاز[۳۸] و وایت[۳۹] (۱۹۹۶) نشان دادند که کمالگرایی منفی با خستگی صفتی جسمی و روانی رابطه دارد، درحالیکه، رابطه با کمالگرایی مثبت مع است (بشارت و همکاران، ۲۰۰۹). تمایز بین تلاش کمالگرایانه مثبت با منفی، با توجه به این سؤال که کمالگرایی چگونه با سطح انتظار[۴۰] مرتبط است، بررسی میشود. در بررسیها معلوم شدهاست که بیشتر بعد کوششکردن کمالگرایی با سطح انتظار رابطه دارد (استوبر و همکاران، ۲۰۰۸).
تجربههای زیاد شکست، همراه با معیارهای شخصی کمالگرایانه، احتمالاً دلیل خودسرزنشگری و پریشانی است، که به نوبه خود منجر به افسردگی میشود. افرادی که نمره بالایی در کمالگرایی روانرنجورانه میگیرند، به احتمال بیشتری، علایم روانشناختی شدیدتری را نشان می دهند. همچنین بسیاری از محققان، ارتباط مثبت بین کمالگرایی روانرنجورانه و اضطراب را تأیید کردهاند. به دلیل این که اضطراب تا حدی در تفاوت ادراک شده بین تقاضاهای کمالگرایانه و عملکرد واقعی ریشه دارد، کمالگرایی روانرنجورانه تأثیر منفی بر اضطراب دارد (سامی[۴۱] و کاندا[۴۲]، ۲۰۰۲).
نشانه های روانتنی که یکی از فراوانترین نشانه های روانپزشکی هستند، با کمالگرایی روانرنجورانه رابطه دارند. بر اساس نظریه خودپیشبینیگری[۴۳]، اورگانیستا[۴۴] و میراندا[۴۵] (۱۹۹۱) ادعا کردهاند که فرد کمالگرا باید نشانه های روانتنی جدیتری را گزارش کند، به این دلیل که این مسئله علتی را برای شکست، بدون تهدیدکردن عزت نفس، فراهم می کند. با این حال، در پژوهشها به ارتباط بین کمالگرایی با نشانه های روانتنی توجه زیادی نشدهاست. در مطالعهای طولی معلوم شد که کمالگرایی روانرنجورانه برخی از اثرات مضر را بر افسردگی و نشانه های روانتنی، حداقل پس از ۶ هفته، اعمال می کند، ولی روی اضطراب اعمال چنین اثری تأیید نشد (سامی و کاندا، ۲۰۰۲).
[۱]. self-actualization
[۲]. narcissism
[۳]. self-blame
[۴]. self-criticism
[۵]. neuroticism
[۶]. other-blame
[۷]. authoritarian
[۸]. domineering
[۹]. histrionic
[۱۰]. antisocial
[۱۱]. external locus of control
[۱۲]. overgeneralization
[۱۳]. borderline
[۱۴]. schizotypal
[۱۵]. avoidant
[۱۶]. schizoid
[۱۷]. passive aggressive
[۱۸]. McCrae, R. R.
[۱۹]. John, O. P.
[۲۰]. Hill, R.W.
[۲۱]. McIntire, K.
[۲۲]. Bacharach, V.R.
[۲۳]. agreeableness
[۲۴] . Dunkley, D.M.
[۲۵] . Blankstein, K.R.
[۲۶]. Martin, T.R.
[۲۷]. Krames, L.
[۲۸]. Szanto, G.
[۲۹]. Kobori, O.
[۳۰]. Hayakawa, M.
[۳۱]. Tanno, Y.
[۳۲]. attitude flexibility
[۳۳]. J. Egan, S.
[۳۴]. P. Piek, J.
[۳۵]. J. Dyck, M.
[۳۶]. S. Rees, C.
[۳۷]. Magnusson, A.E.
[۳۸]. Nias, D.K.B.
[۳۹]. White, P.D.
[۴۰]. aspiration
[۴۱] . Sumi, K.
[۴۲] . Kanda, K.
[۴۳]. self-handicapping
[۴۴]. Organista, P. B.
[۴۵]. Miranda, J.
کمالگرایی و سلامت جسمی
گرچه ارتباط بین کمالگرایی و سلامت روانی، در حال روشنشدن است، ارتباط بین کمالگرایی و سلامت جسمی، کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست. پچ (۱۹۸۴) در مرور خود دریافت که کمالگرایی به طور معناداری با بیماریهای متنوع، مانند سندرم روده تحریکپذیر[۱]، اختلال در نعوظ[۲]، درد شکمی[۳] در کودکان، زخم ورم مخاط روده بزرگ[۴]، رابطه دارد. علاوه بر این، کمالگرایی با یک سری از مشکلات بدنی، مانند سردردهای میگرنی[۵] (کوال[۶] و پریتچارد[۷]، ۱۹۹۰)، درد مزمن[۸] (ون هادنهو[۹]، ۱۹۸۶)، سردردها (استوت[۱۰]، ۱۹۸۴)، و آسم[۱۱] (موریس[۱۲]، ۱۹۶۱) رابطه دارد. با این حال، این مطالعات کمالگرایی را به عنوان سازهای تکبعدی مطالعه کردهاند، که این امکان را به آنان ندادهاست، که بررسی کنند که ابعاد مختلف کمالگرایی چگونه با سلامتی مرتبط هستند. یک استثناء در پژوهشها، کار وایت و اسکوایتزر (۲۰۰۰) بود که رابطه بین کمالگرایی با سندرم خستگی مزمن را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدند که ابعاد خاصی از کمالگرایی، با سندرم خستگی مزمن رابطه دارند که بیشترین تفاوت بین گروه مبتلا به سندرم خستگی مزمن و گروه گواه، در بعد نگرانی در مورد اشتباهات و تردید در مورد اعمال بود.
اکثر مطالعات اخیر، چندین متغیر شخصیتی دیگر را که با فرسودگی ورزشی مرتبطند، مورد مطالعه قرار دادهاند. در تحقیقات متعددی که توسط افرادی همچون چن[۱۳]، کی[۱۴]و تسای[۱۵] (۲۰۰۸)، گولد و همکاران (۱۹۹۶)، هیل و همکاران (۲۰۰۸) انجام شده اند، کمالگرایی به فرسودگی ورزشی ربط دادهشدهاست. در مطالعهای روی ۳۲۰ ورزشکار دانشگاهی، چن و همکاران (۲۰۰۸) دریافتند که کمالگرایی ناسازگارانه با فرسودگی مرتبط بود، در حالی که کمالگرایی سازگارانه با فرسودگی مرتبط نبود. این با تحقیقات قبلی گولد و همکاران (۱۹۹۶) همخوان بود. این داده ها همچنین به دلیل استانداردهای بالایی که توسط کمالگرایان سازگار رعایت میشوند، نیاز زیاد آنها برای سازماندهیکردن، و نگرانی کم آنها برای اشتباهات و ارزیابیهای دیگر، احساسی شهودی[۱۶] به وجود میآورند. در مقابل، کمالگرایان ناسازگار در کنار استانداردهای بالایشان و نیاز زیادشان به سازماندهی، نگرانی زیادی برای اشتباهات و ارزیابیهای دیگر دارند. این بدان معناست که افراد کمالگرای ناسازگار استانداردهای بالایی دارند که همیشه در مورد رسیدن به آنها نگرانند و نگرانی طاقتفرسایی در مورد عقاید دیگران دارند. رویهمرفته، این حالتی مخرب است (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
فیگلی[۱۷] (۱۹۸۴) کمالگرایی، آرمانخواهی و احساس نیاز به مورد پذیرش و احترامبودن را به عنوان متغیرهای اثرگذار در فرسودگی دانستهاست. کاکلی[۱۸] (۱۹۹۲) گفت، فرسودگی بیشتر در ورزشکاران رشتههای انفرادی بروز می کند تا تیمی، و این پدیده بین ورزشکاران با طبقه اجتماعی-اقتصادی متوسط و بالاتر بیشتر وجود دارد.
این پژوهش مؤید این بحث است که احساس مشروط ارزش خود، درکمالگرایی خودمحور و جامعهمحور مرکزی دیده میشود (فلت، بسر، دیویس[۱۹]، و هویت، ۲۰۰۳)، و این که این ارتباط می تواند تلاش برای کمالگرایی ناسازگارانه را تأیید کند و آسیبپذیری نسبت به فرسودگی ورزشی را افزایش دهد (پیهیل[۲۰]، کی هال[۲۱]، آراپلتون[۲۲]، آکزوب[۲۳]، ۲۰۰۸). تحقیقات تجربی بسیاری پیشایندهای فرسودگی را مانند کمالگرایی، فشار والدین، استرس ادراک شده، تعهد و انگیزش مورد بررسی قرار دادهاند (هاج و همکاران، ۲۰۰۸).
[۱]. irritable bowel syndrome
[۲]. erectile dysfunction
[۳]. abdominal pain
[۴]. ulcerative colitis
[۵]. migraine headaches
[۶]. Kowal, A.
[۷]. Pritchard, D.
[۸]. chronic pain
[۹]. Van Houdenhove, B.
[۱۰]. Stout, M.A.
[۱۱]. asthma
[۱۲]. Morris, R.P.
[۱۳]. Chen, L.H.
[۱۴]. Kee, Y.H.
[۱۵]. Tsai, Y.
[۱۶]. intuitive
[۱۷]. Fiegley, D. S.
[۱۸]. Coakley, J.
[۱۹] . Davis, R. A.
خستگی فیزیولوژیک
تعیینکنندههای فیزیولوژیکی خستگی توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کردهاند. رابطه بین تغییرات الکترواکولوگرام ([۱](EOG و خستگی نیز مورد بررسی قرار گرفتهاست. تغییرپذیری ضربان قلب (HRV) و ضربان قلب نیز نشانگرهای بالقوه خستگی هستند. عوامل جسمی مانند فشار خون [۲] سیستولیک[۳] پایین، زمان روز، و ضربان قلب بالاتر با سطوح بالاتر خستگی رابطه دارند. تعدادی از صفات نیز با خستگی رابطه دارند (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). بیماریهای عفونی شدید و ورزش استقامتی شدید میتوانند منجر به ازدستدادن ظرفیت اکسایشی[۴] بافت ماهیچهای شوند. بارباتو[۵] و همکاران (۱۹۹۵) دریافتند که میزان پلکزدن بعد از محرومیت از خواب، افزایش مییابد. در مطالعه دیگری، مشاهده شد که حرکات سریع چشم و پلک زدنهای معمولی، هنگامی بیداری با حرکات کاهشیافته چشم و پلکزدن موزون سریع در طول خستگی، جابجا میشود. در طول یک عمل شبه سلسلهای[۶]، دامنه چشمکزدن در طول دوره عمل کاهش مییابد. مؤلفه فعالیت سمپاتیکی HRV نیز با خستگی رابطه دارد (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۹-۲- رابطه خستگی با متغیرهای روانشناختی
نیمرخ روانشناختی حالت فرد نیز در بررسی خستگی، مهم است. عواملی که در بیثباتی هیجانی سهیماند، مانند سطوح بالاتر اضطراب حالتی، خلق افسرده، عصبانیت، و گمگشتگی در میان سطوح پایین انرژی، همگی به عنوان همبستههای بالقوه خستگی متمایز گشتهاند. تعدادی از عوامل روانشناختی مرتبط با برونگرایی و خوداتکایی در تحقیقات به عنوان تعیینکنندههای خستگی، تأیید شده اند. محققانی که ابعاد روانشناختی تعیینکننده خستگی را بررسی کردهاند، دریافتهاند که بعد برونگرایی/ هیجانخواهی نمایانگر خستگی است. در مقابل، افرادی که نمره پایینتری در برونگرایی میگیرند، احتمال بیشتری وجود دارد که خسته شوند. در این زمینه نتایج ضد و نقیضی وجود دارد. اضطراب نیز از عوامل مستعدکننده افراد برای خستگی است. سطوح بالاتر اضطراب، گرایش به خستگی را افزایش می دهند. افرادی که اضطراب صفتی بالایی دارند، نسبت به فشارهای زندگی آسیبپذیرترند و در نتیجه، برای ابتلا به خستگی مستعدترند. افراد خودبسنده ویژگیهای شخصیتیای دارند که به درونگرا بودن، متکی به نفس بودن و مستقلبودن، مربوط هستند، و در نتیجه به دلیل این ویژگیها به احتمال کمتری خسته میشود. از سوی دیگر، افراد دارای شایستگی شخصی پایین، کمبود اراده فردی و شخصی دارند و بیشتر به بقیه وابسته هستند. با این که برخی به این نتیجه رسیده اند که نمرههای بالاتر برونگرایی با سطوح بالاتر خطر خستگی رابطه دارد، برخی پژوهشهای دیگر، سطوح پایینتر برونگرایی را با احتمال بیشتر خستگی مرتبط دانسته اند. همچنین کسانی که نمرههای پایینتری در باوجدانی و ثبات هیجانی دارند، به احتمال بیشتری خسته میشوند (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۱۰- فرسودگی ورزشی
از زمانی که اسمیت (۱۹۸۶) مقاله خود را که مروری بر فرسودگی ورزشی در طول ۲۰ سال گذشته بود، نوشتهاست، پژوهش در این مورد، به طور چشمگیری پیشرفت کردهاست. همچنین تعدادی نظریه نیز به وجود آمدهاند که منجر به فهم گستردهتری از این پدیده شده اند. با این حال، در حالی که، پیشرفتهای نظریهای و تجربی حاصل شده اند، دانش ما در این زمینه کم است (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
دل[۷] و وینبرگ[۸] (۱۹۹۰) استرسزاهای مرتبط با فرسودگی را ترس از شکست، ناکامی، انتظارات بالا، اضطراب و فشار در عملکرد، معرفی کردهاند. بقیه استرسزاها که توسط مارتین[۹]، کلی[۱۰]، و اکلوند[۱۱] (۱۹۹۹) شناسایی شده اند عبارتند از: استرس شخصی و حمایت اجتماعی. با وجود اینکه استرس می تواند در فرسودگی سهیم باشد، اکثر مطالعات حاکی از آن است که استرس مزمن بالا عامل قویای در ارتباط با فرسودگی استولی ضرورتاً منجر به فرسودگی نمی شود. رینی[۱۲] (۱۹۹۹) ارتباط بین فرسودگی و استرس، و منابع استرس را در داوران بسکتبال آزمود. مهمترین منابع استرس، عبارت بودند از: نگرانی های عملکردی، تعت بین فردی و فشار زمانی. در مطاله دیگری که به استرس ادراک شده و فرسودگی مرتبط بود، تیلور[۱۳]، دنیل[۱۴]، لیث[۱۵] و بروک[۱۶] (۱۹۹۰) فشارهای خطاهای ورزشی (خطایی که منجر به ازدستدادن توپ میشود) را ورزشکاران بالارتبه آزمودند و سه منبع استرس را آشکار کردند: ترس از شکست، تعت بین فردی و تعت نقش-فرهنگ. فرسودگی همچنین در طول زمان از اولین نقطه تا دومین نقطه فصل نمرههای بیشتری در فرسودگی گرفتند.
در پژوهشی، شاخصهای فرسودگی فوتبال به طور چشمگیری از ابتدا تا انتهای فصل افزایش یافتند. این داده هماهنگ با داده های متعددی است که با فرسودگی در طول زمان ارتباط دارند که با داده های پیشین همخوان است. دوره استرس در طول قسمت ابتدایی آن فصل به طور چشمگیری پایینتر بود. همچنین سطوح کمبود انرژی یا استرس در اواخر فصل افزایش یافت (لایی و اسویگینز، ۲۰۰۳).
ورزشکاران در ورزشهای رقابتی و نیز ورزشکاران انفرادی مانند تنیس، اسکیت و ژیمناستیک فرسودگی بیشتری را تجربه خواهندکرد. حتی ورزشکاران بدنسازی و پرورش اندام نیز در معرض فرسودگی هستند (باقری و زارعی متین، ۱۳۸۴).
پاستور[۱۷] و جاد[۱۸] (۱۹۹۳) فرسودگی را در مربیان زن و مرد، بررسی کردند. آنها دریافتند که مربیان زن نسبت به همتای مرد خود، تمایل به داشتن سطوح بالاتر فرسودگی هیجانی داشتند. آنها فهمیدند که در نتیجه خطاهای بیشتر ورزشکاران، از نظر ابعاد اجتماعی، به ن فشار بیشتری وارد میشود.
ن احتمالاً نیاز بیشتری به دوره ای از تجدید قوا دارند. ن ممکن است واکنش هیجانیتری نسبت به استرس نشان دهند و سطح فرسودگی هیجانی بالاتری را در ابتدای ترم گزارش کنند، در حالی که به نظر میرسد مردان، در انتهای ترم به سطحی که ن در ابتدا گزارش کردهبودند، برسند (اسریتر و همکاران، ۲۰۰۸). کلی[۱۹] (۱۹۹۴) مربیان بیسبال و سافتبال دانشگاهی را مورد بررسی قرار داد و به عامل های جنسیت و زمان در ارتباط با فرسودگی توجه کرد. در آن مطالعه، کلی دریافت که جنسیت و زمان جلسات اثرهای چشمگیری دارند. مخصوصاً ن نسبت به مردان مربی همتای خود، نشانه های فرسودگی را بسیار بیشتر گزارش میکردند.
ولی و همکاران (۱۹۹۸) دریافتند که ادراک همدلی مربیان و استفاده از تحسین به طور معی با فرسودگی مرتبط بود. هنگامی که یک مربی عدم تحسین، سبکی استبدادی از مربیگری، یا تأکیدی بر پیروزی، را به کار میبرد، ارتباطی مستقیم با آرمان منفی ورزشکار از ادراک خویشتن داشت. همچنین، اضطراب رقابتی در مربیانی که ورزشکاران را بیشتر دچار استرس می کنند و احساس فرسودگی را به وجود میآورند، دیده شد.
پرایس[۲۰] و ویز[۲۱] (۲۰۰۰) با بهره گرفتن از مدل رهبری چلدورای[۲۲] و صالح[۲۳] (۱۹۸۰)، مطالعهای را در زمینه تعامل مربی/بازیکن انجام دادند. ارتباطی قوی بین مربیانی که ابراز فرسودگی میکردند، و فرسودگی در ورزشکاران وجود داشت. مربیانی که فرسودگی هیجانی بیشتری داشتند، دستورالعملهای آموزشی و حمایت آموزشی کمتری ارائه میکردند، که منجر به سبک رهبری دموکراتیکتری میشد. نوعی ناقطبیشدن در ورزشکاران و تأکید کمتر روی کفایتهای شخصی وجود داشت. پاسخ روانشناختی بعد مهم دیگری از این مدل بود و نشان داد که معمولاً کفایت و لذت ادراک شده کمتر، منجر به سطوح بالاتر اضطراب و فرسودگی میشود. همچنین سبک رهبری دموکراتیک، احتمال فرسودگی را افزایش میداد.
[۱]. electro-oculogram (EOG)
[۲]. blood pressure
[۳]. systolic
[۴]. oxidative
[۵]. Barbato, G.
پرسشنامه فرسودگی ورزشکار
پرسشنامه فرسودگی ورزشکار: پرسشنامه فرسودگی ورزشکار[۱] (ریدک و اسمیت، ۲۰۰۱) یک ابزار ۱۵ سؤالی است و سه بعد فرسودگی عاطفی/جسمی، احساس بیکفایتی (ورزشی) و ناارزندهسازی (ورزش) را در مقیاس ۵ درجهای لیکرت از نمره یک (خیلی کم/تقریباً هرگز) تا نمره پنج (خیلی زیاد/تقریباً همیشه) میسنجد. حداقل و حداکثر نمره آزمودنی در هر یک از زیرمقیاسها به ترتیب ۵ و ۲۵ خواهدبود. ضرایب آلفای کرونباخ برای پرسشهای هر یک از زیر مقیاسها به ترتیب ۸۹/۰، ۸۴/۰ و ۸۹/۰ گزارش شدهاست (ریدک و اسمیت، ۲۰۰۱). پایایی بازآزمایی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار، در یک دوره ۷ تا ۹ روزه، برای فرسودگی عاطفی/جسمی ۹۲/۰=r، برای احساس بیکفایتی ۸۶/۰=r و برای ناارزندهسازی ۹۲/۰=r محاسبه شدهاست (ریدک و اسمیت، ۲۰۰۱). روایی سازه[۲] پرسشنامه فرسودگی ورزشکار از طریق همبستگی زیرمقیاسهای آن با ابزارهای اندازه گیری استرس، اضطراب، مقابله، انگیزش، حمایت اجتماعی و خرسندی بررسی و تأیید شدهاست (ریدک و اسمیت، ۲۰۰۱). نتایج تحلیل عاملی تأییدی[۳] نیز با تعیین سه عامل فرسودگی عاطفی/جسمی، احساس بیکفایتی و ناارزندهسازی، ساختار عاملی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار را مورد تأیید قرارداد (ریدک و اسمیت، ۲۰۰۱).
ویژگیهای روانسنجی نسخه فارسی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار نیز در چندین پژوهش بررسی و تأیید شدهاست (بشارت، ۱۳۸۸). بر حسب یافته های مقدماتی، آلفای کرونباخ پرسشهای هر یک از زیر مقیاسها در مورد یک نمونه ۲۲۹ نفری از ورزشکاران سطوح و رشتههای مختلف ورزشی برای فرسودگی عاطفی/جسمی ۹۰/۰، برای احساس بیکفایتی ۸۳/۰ و برای ناارزندهسازی ۸۷/۰ محاسبه شد. این ضرایب که در سطح۰۰۱/۰ P< معنادار بودند، همسانی درونی[۴] نسخه فارسی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار را تأیید می کنند. ضرایب همبستگی بین نمرههای ۸۳ نفر از نمونه مذکور در دو نوبت با فاصله یک تا ده هفته برای فرسودگی عاطفی/جسمی ۸۶/۰=r، برای احساس بیکفایتی ۷۱/۰=r و برای ناارزندهسازی ۷۵/۰=r به دست آمد. این ضرایب که در سطح۰۰۱/۰ P< معنادار بودند، پایایی بازآزمایی نسخه فارسی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار را تأیید می کنند.
روایی سازه، همگرا و تشخیصی (افتراقی) نسخه فارسی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار از طریق اجرای همزمان مقیاس سبکهای مقابله با استرس ورزشی[۵]، نیمرخ حالتهای خلقی[۶]، فهرست عواطف مثبت و منفی[۷]، مقیاس اضطراب بک[۸] و مقیاس کمالگرایی رقابتی[۹] در مورد آزمودنیها محاسبه شد و مورد تأیید قرارگرفت. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی[۱۰] نیز سه عامل را برای نسخه فارسی پرسشنامه فرسودگی ورزشکار تأیید کرد (بشارت، ۱۳۸۸).
مقیاس خستگی ورزشی: مقیاس خستگی ورزشی[۱۱] یک ابزار ۱۴ سؤالی است که به وسیله بشارت (۱۳۸۷) برای سنجش نشانه های خستگی ورزشی در نمونههایی از ورزشکاران سطوح و رشتههای مختلف ورزشی ساخته و هنجاریابی شدهاست. سؤالهای مقیاس دو بعد نشانه های جسمی[۱۲] و نشانه های روانی[۱۳] خستگی ورزشی را در مقیاس ۵ درجهای لیکرت از نمره یک (خیلی کم) تا نمره پنج (خیلی زیاد) میسنجد. حداقل و حداکثر نمره آزمودنی در هر یک از زیرمقیاسها به ترتیب ۷ و ۳۵ خواهد بود. ویژگیهای روانسنجی مقیاس خستگی ورزشی در چندین پژوهش بررسی و تأیید شدهاست (بشارت، ۱۳۸۷). بر حسب یافته های مقدماتی، آلفای کرونباخ پرسشهای هر یک از زیر مقیاسها در مورد یک نمونه ۲۴۷ نفری از ورزشکاران سطوح و رشتههای مختلف ورزشی برای نشانه های جسمی ۹۱/۰ و برای نشانه های روانی ۸۹/۰ محاسبه شد. این ضرایب که در سطح ۰۰۱/۰ P< معنادار بودند، همسانی درونی مقیاس خستگی ورزشی را تأیید می کنند. ضرایب همبستگی بین نمرههای ۹۲ نفر از نمونه مذکور در دو نوبت با فاصله دو تا شش هفته برای نشانه های جسمی ۷۹/۰=r و برای نشانه های روائی ۷۳/۰=r به دست آمد. این ضرایب که در سطح۰۰۱/۰ P< معنادار بودند، پایایی بازآزمایی مقیاس خستگی ورزشی را تأیید می کنند.
روایی محتوایی[۱۴] مقیاس خستگی ورزشی بر اساس داوری دوازده نفر از متخصصان روانشناسی، تربیتبدنی و پزشکی بررسی و ضرایب توافق کندال برای هر یک از زیرمقیاسهای پرسشنامه به ترتیب ۸۵/۰, و ۸۱/۰ محاسبه شد. روایی همگرا و تشخیصی (افتراقی) مقیاس خستگی ورزشی از طریق اجرای همزمان نیمرخ حالتهای خلقی، مقیاس افسردگی بک، مقیاس کمالگرایی رقابتی[۱۵] و مقیاس سلامت روانی[۱۶] در مورد آزمودنیها محاسبه شد و مورد تأیید قرارگرفت. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نیز دو عامل نشانه های جسمی و نشانه های روانی را برای مقیاس خستگی ورزشی تأیید کردند (بشارت، ۱۳۸۷).
مقیاس بیشتمرینی ادراک شده: مقیاس بیشتمرینی ادراک شده (POS؛ بشارت، ۱۳۸۹) یک ابزار ۱۵ سؤالی است که برای سنجش نشانه های بیشتمرینی در ورزشکاران سطوح و رشتههای مختلف ورزشی ساخته و هنجاریابی شدهاست. سؤالهای مقیاس، بیش تمرینی ورزشکار را در اندازههای پنج درجهای لیکرت از نمره یک (خیلی کم) تا نمره پنج (خیلی زیاد) میسنجد. حداقل و حداکثر نمره آزمودنی در این مقیاس به ترتیب ۱۵ و ۷۵ خواهد بود و نمره بیشتر نشانه بیشتمرینی ادراک شده بیشتر است. ویژگیهای روانسنجی مقیاس بیشتمرینی ادراک شده در دو مطالعه مقدماتی بررسی و تأیید شدهاست (بشارت، ۱۳۸۹). بر حسب یافته های مقدماتی، آلفای کرونباخ پرسشها در مورد دو نمونه ۲۱۴ و ۱۷۹ نفری از ورزشکاران سطوح و رشتههای مختلف ورزشی به ترتیب ۹۱/۰ و ۸۷/۰ محاسبه شد. این ضرایب که در سطح ۰۰۱/۰ P< معنادار بودند، همسانی درونی مقیاس بیش تمرینی ادراک شده را تأیید می کنند. ضرایب همبستگی بین نمرههای دو زیرنمونه ۶۸ و ۵۳ نفری از ورزشکاران مذکور در دو نوبت با فاصله دو تا شش هفته به ترتیب ۷۹/۰=r و ۷۳/۰=r به دست آمد. این ضرایب که در سطح ۰۰۱/۰ P< معنادار بودند، پایایی بازآزمایی مقیاس بیشتمرینی ادراک شده را تأیید می کنند.
روایی محتوایی مقیاس بیشتمرینی ادراک شده بر اساس داوری هشت نفر از متخصصان روانشناسی و تربیت بدنی بررسی و با ضریب توافق کندال ۸۰/۰ تأیید شد. روایی همگرا و تشخیصی (افتراقی) مقیاس بیشتمرینی ادراک شده از طریق اجرای همزمان مقیاس خستگی ورزشی، فهرست عواطف مثبت و منفی و مقیاس سلامت روانی در مورد آزمودنیهای دو مطالعه مذکور محاسبه شد و مورد تأیید قرار گرفت. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نیز یک عامل کلی بیشتمرینی را برای مقیاس بیش تمرینی ادراک شده تأیید کرد (بشارت، ۱۳۸۹).
۳-۴- محیط و روش اجرا
پرسشنامههای مورد استفاده، به طریقی تهیه شده اند که قابل استفاده در همه جا، در هر زمان، و در میان همه رشتههای ورزشی هستند، لذا با همکاری سازمان تربیت بدنی و فدراسیونها و باشگاههای ورزشی، پرسشنامهها به ورزشکاران حرفهای در رشتههای ورزشی بدمینتون، بسکتبال، بولینگ، دو و میدانی، اسکیت، فوتبال، قایقرانی، گلف، هاکی، جودو، کابدی، کشتی، راگبی، سه گانه، شنا، تکواند، تنیس روی میز، تیراندازی، ووشو و والیبال، پس از دادن توضیحات لازم در مورد نحوه تکمیل، ارائه شدند.
در مورد اجرای دقیق پرسشنامهها، این موارد قابل بیان هستند: ابتدا جلساتی با مجریان طرح گذاشته شد، و روش دقیق ارائه پرسشنامهها، به آنها توضیح داده شد. در انتخاب مجری، از هر فدراسیون، فردی موجه از دیدگاه ورزشکاران، انتخاب شود. هیچ اجباری در پر کردن پرسشنامهها، اعمال نشد، و ورزشکاران، آنها را به دلخواه خود تکمیل نمودند.
۳-۵- روشهای تجزیه و تحلیل آماری داده ها
روشهای آماری مورد استفاده در این پژوهش عبارتند از:
الف) روشهای آمار توصیفی:
ب) روش آمار استنباطی:
– الگوی تحلیل مسیر (لیزرل)
– همبستگی پیرسون (SPSS)
۳-۶- متغیرهای پژوهش
متغیرهای پیشبین: کمالگرایی در دو بعد کمالگرایی مثبت و کمالگرایی منفی، بیشتمرینی
متغیرهای ملاک: خستگی ورزشی، فرسودگی ورزشی
متغیرهای تعدیلکننده: بیشتمرینی، جنسیت (مرد و زن)
۳-۷- ملاکهای ورود به پژوهش
۳-۸- ملاک خروج از پژوهش
[۱]. Athlete Burnout Questionnaire
[۲]. construct validity
[۳]. confirmatory factor analysis
[۴]. internal consistency
[۵]. Sport Coping Style Scale
[۶]. Profile of Mood States
[۷]. Positive and Negative Affect Schedule
[۸]. Beck Anxiety Inventory
[۹]. Competitive Perfectionism Scale
[۱۰]. exploratory factor analysis
[۱۱]. Sport Fatigue Scale
[۱۲]. physical symptoms
[۱۳]. mental symptoms
[۱۴]. content validity
[۱۵]. Competitive Perfectionism Scale
[۱۶]. Mental Health Inventory
پرسشنامه فرسودگی ورزشکار – بیش تمرینی ادراک شده – کمال گرایی – خستگی و فرسودگی ورزشی
برای بررسی آماری، دادههای به دست آمده از شاخصهای آمار توصیفی از قبیل فراوانی، میانگین، نمودار و غیره استفاده شدهاست. سپس برای بررسی فرضیه ها و پاسخ به سؤالات پژوهش، از روش استنباطی ضریب همبستگی پیرسون با بهره گرفتن از ویرایش شانزدهم نرم افزار SPSS (و همبستگی تفکیکی/ رگرسیون) و تحلیل مسیر با بهره گرفتن از لیزرل، استفاده شدهاست. برای تحلیل دادههای این پژوهش، هر یک از فرضیهها و سئوالات را ارائه کرده، سپس شاخصهای توصیفی و استنباطی مربوط به آن را در زیر عنوان همان سئوال میآوریم.
۴-۱- تحلیل توصیفی داده های پژوهش
۴-۱-۱- جنسیت
جدول۴-۱- جنسیت
فراوانی | درصد فراوانی | درصد فراوانی تجمعی | ||
جنسیت | مرد | ۱۱۶ | ۵۸٫۰ | ۵۸٫۳ |
زن | ۸۳ | ۴۱٫۵ | ۹۹٫۵ | |
بدون پاسخ | ۱ | ۰٫۵ | ۱۰۰٫۰ | |
کل | ۲۰۰ | ۱۰۰٫۰ |
همانطور که جدول ۴-۱ نشان میدهد، آزمودنیهای این پژوهش شامل ۲۰۰ نفر بودند که از این تعداد، ۱۱۶ مرد و ۸۳ نفر زن بودند و یک نفر نیز بخش اطلاعات جمعیتشناختی خود را تکمیل نکردهبود.
۴-۱-۲- سن
جدول ۴-۲- سن آزمودنیهای پژوهش به تفکیک جنسیت
جنسیت | تعداد | میانگین سنی | انحراف معیار | نما |
زن | ۸۳ | ۰۸/۱۹ | ۴۱/۳ | ۱۷ |
مرد | ۱۱۶ | ۹۰/۲۲ | ۹۱/۴ | ۲۲ |
همانطور که جدول ۴-۲ نشان میدهد، میانگین سنی ن ۰۸/۱۹ (SD=41/3) و میانگین سنی مردان ۹۰/۲۲
(SD= 4/91) بود (جدول ۴-۲).
۴-۱-۳- تحصیلات
۴-۳- تحصیلات آزمودنیهای پژوهش به تفکیک جنسیت
جنسیت | سیکل | دیپلم | کارشناسی | کارشناسی ارشد | مشخص نشده | کل |
زن | ۲۲ | ۳۲ | ۲۶ | ۲ | ۱ | ۸۳ |
مرد | ۱۵ | ۴۶ | ۵۲ | ۳ | – | ۱۱۶ |
کل | ۳۷ | ۷۸ | ۷۹ | ۵ | ۱ | ۱۹۹ |
همانطور که جدول ۴-۳ نشان میدهد، سی و هفت نفر از افراد مورد بررسی در این پژوهش دارای تحصیلات سیکل، هفتاد و هشت نفر دارای مدرک دیپلم، هفتاد و نه نفر دارای تحصیلات کارشناسی و پنج نفر نیز دارای درجه کارشناسی ارشد بودند. جدول ۴-۳ تحصیلات آزمودنیها را به تفکیک جنسیت نشان میدهد.
۴-۱-۴- سابقه ورزشی
جدول ۴-۴- سابقه فعالیت ورزشی آزمودنیهای پژوهش به تفکیک جنسیت
جنسیت | میانگین | انحراف معیار | نما |
زن | ۲۶/۶ | ۱۷/۳ | ۳ |
مرد | ۰۴/۹ | ۲۸/۴ | ۸ |
همانطور که در جدول ۴-۴ مشاهده میشود، میانگین سالهای فعالیت ن ورزشکار ۲۶/۶ سال و میانگین سالهای فعالیت مردان ورزشکار در این پژوهش۰۴/۹ سال بود.
۴-۱-۵- رشته ورزشی
جدول ۴-۵- فراوانی رشتههای ورزشی به تفکیک جنسیت
رشته تخصصی | زن | مرد | کل | درصد |
بدمینتون | ۹ | – | ۹ | ۴٫۵ |
بسکتبال | – | ۱ | ۱ | ۰٫۵ |
بولینگ | ۱ | ۷ | ۸ | ۴ |
دو و میدانی | – | ۱ | ۱ | ۰٫۵ |
والیبال | ۱۲ | – | ۱۲ | ۶ |
اسکیت | ۱۱ | – | ۱۱ | ۵٫۵ |
قایقرانی | ۹ | ۱ | ۱۰ | ۵ |
گلف | ۱ | ۳ | ۴ | ۲ |
هاکی | – | ۱۸ | ۱۸ | ۹ |
جودو | – | ۱۳ | ۱۳ | ۶٫۵ |
کبدی | ۱۲ | – | ۱۲ | ۶ |
کشتی | – | ۳ | ۳ | ۱٫۵ |
راگبی | – | ۱۷ | ۱۷ | ۸٫۵ |
سه گانه | ۱ | ۸ | ۹ | ۴٫۵ |
شنا | – | ۱۳ | ۱۳ | ۶٫۵ |
تکواندو | ۴ | ۲ | ۶ | ۳ |
تنیس روی میز | ۶ | ۴ | ۱۰ | ۵ |
ووشو | ۲ | ۴ | ۶ | ۳ |
تیراندازی | ۱۰ | ۸ | ۱۸ | ۹ |
فوتبال | ۶ | ۱۳ | ۱۹ | ۹٫۵ |
کل | ۸۳ | ۱۱۶ | ۱۹۹ | ۱۰۰ |
جدول ۴-۵ فراوانی رشتههای ورزشی ورزشکاران شرکتکننده در این پژوهش را به همراه درصد آنها، به تفکیک جنسیت نشان میدهد.
۴-۱-۶- مقام ورزشی
جدول۴-۶- مقام ورزشی ورزشکاران شرکت کننده در پژوهش
مقام ورزشی | فراوانی | درصد فراوانی | درصد فراوانی معتبر | درصد فراوانی تجمعی | |
مقام ورزشی | قهرمان جهان | ۱۲ | ۲۶٫۵ | ۲۶٫۵ | ۲۶٫۵ |
قهرمان آسیا | ۵۳ | ۶ | ۶ | ۳۲٫۵ | |
قهرمان کشور | ۶۰ | ۳۰ | ۳۰ | ۶۲٫۵ | |
قهرمان لیگ | ۱۷ | ۸٫۵ | ۸٫۵ | ۷۱ | |
قهرمان استان | ۹ | ۴٫۵ | ۴٫۵ | ۷۵٫۵ | |
تیم ملی | ۴۹ | ۲۴٫۵ | ۲۴٫۵ | ۱۰۰ | |
مجموع | ۲۰۰ | ۱۰۰ | ۱۰۰ |
جدول ۴-۶ فراوانی مقامهای ورزشی ورزشکاران شرکتکننده در این پژوهش را نشان میدهد.
۴-۱-۷- مقام ورزشی به تفکیک جنسیت
۴- ۷- مقام ورزشی آزمودنیهای پژوهش به تفکیک جنسیت
مقام ورزشی
جنسیت |
قهرمان آسیا | قهرمان جهان | قهرمان کشور | قهرمان لیگ | قهرمان استان | تیم ملی | کل |
زن | ۲۱ | ۵ | ۲۰ | ۵ | ۷ | ۲۵ | ۸۳ |
مرد | ۳۲ | ۷ | ۴۰ | ۱۲ | ۲ | ۲۳ | ۱۱۶ |
کل | ۵۳ | ۱۲ | ۶۰ | ۱۷ | ۹ | ۴۸ | ۱۹۹ |
جدول ۴-۷ فراوانی مقامهای ورزشی ورزشکاران شرکتکننده در این پژوهش را به تفکیک جنسیت نشان میدهد. با توجه به اینکه یک نفر از شرکتکنندگان جنسیت خود را مشخص نکردهاست تعداد کل پاسخ دهندگان به تفکیک جنسیت کمتر از تعداد کل پاسخدهندگانی است که مقام ورزشی خود را ذکر کردهاند.
۴-۱-۱- متغیرهای پژوهش
۴-۸- شاخصهای آماری نمرات آزمودنیها در متغیرهای پژوهش
شاخص آماری | کمال گرایی مثبت | کمال گرایی منفی | فرسودگی ورزشی | خستگی ورزشی | بیش تمرینی |
بالاترین نمره | ۲۵ | ۲۵ | ۶۷ | ۶۴ | ۷۰ |
پایین ترین نمره | ۱۳ | ۵ | ۱۵ | ۱۴ | ۱۵ |
نما | ۲۵ | ۱۳ | ۲۸ | ۲۷ | ۲۵ |
میانه | ۲۳ | ۱۵ | ۲۹ | ۳۰ | ۳۴ |
میانگین | ۲۲٫۴۴ | ۱۴٫۹۵ | ۳۱٫۰۶ | ۳۱٫۸۴ | ۳۵٫۳۳ |
بدون پاسخ | ۰ | ۰ | ۰ | ۰ | ۰ |
فراوانی پاسخ دهندگان | ۲۰۰ | ۲۰۰ | ۲۰۰ | ۲۰۰ | ۲۰۰ |
جدول ۴-۸ شاخصهای آماری نمرات آزمودنیها در متغیرهای پژوهش (کمالگرایی مثبت، کمالگرایی منفی، فرسودگی ورزشی، خستگی ورزشی و بیشتمرینی) را نشان میدهد.
۴-۲- آزمون فرضیات تحقیق
۴-۲-۱- آزمون فرضیات اصلی تحقیق:
فرضیه اول : فرضیه اول- بین کمالگرایی مثبت و خستگی ورزشی، در ورزشکاران حرفهای، رابطه منفی وجود دارد.
جدول ۴-۹- محاسبه همبستگی پیرسون بین کمال گرایی مثبت و خستگی ورزشی
کمال گرایی مثبت | خستگی ورزشی | ||
کمال گرایی مثبت | مقدارضریب همبستگی | ۱ | -۰٫۲۷۵ |
سطح معنی داری(یک سویه) | – | ۰٫۰۰۰ | |
تعداد | ۲۰۰ | ۲۰۰ |
به منظور آزمون این فرضیه از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. همانطور که در جدول فوق ملاحظه میشود، مقدار ضریب همبستگی بدست آمده ۰٫۲۷۵- است. لذا بین کمالگرایی مثبت و خستگی ورزشی همبستگی منفی معنادار وجود دارد
( p< 0/001 و۰۵/۰= α).
از سبکهای یادگیری تعاریف مختلفی ارائه شده است که به چند مورد از آنها اشاره میشود. هومن (۱۹۹۵) بیان کرده است که اصطلاح سبکهای یادگیری به باورها، رجحانها و رفتارهایی که به وسیلهی افراد به کار میرود. نیز چنین گفته شده است: سبک های یادگیری راههای شخصی است که در آن افراد اطلاعات را در جریان یادگیری مفاهیم و اصول، پردازش می کنند (دیچکو[۱] و کرافورد[۲]، ۱۹۷۴). سبکهای یادگیری، همچنین به روشهایی اشاره دارند که در آنها افراد مفاهیم، قوانین و اصولی را به کار میبرند که آنان را در برخورد با موقعیتهای جدید هدایت می کنند (کلب، ۱۹۸۵). میتوان سبکهای یادگیری را به عنوان روشی که یادگیرنده آن را به روشهای دیگر ترجیح میدهد، تعریف کرد (سیف، ۱۳۸۹). به همین سبب، بعضی از روانشناسان پرورشی، از جمله وولفولک[۳] (۲۰۰۴)، اصطلاح ترجیح یادگیری را بهتر از سبکهای یادگیری میداند و آن را اینگونه تعریف کرده است: راههای مورد پسند فرد برای مطالعه و یادگیری، مانند استفاده از تصاویر به جای کتاب، کار کردن با دیگران به عوض تنها کار کردن، یادگیری موقعیتهای ساختارمند در مقابل موقعیتهای غیر ساختارمند و غیره.
اصطلاح دیگری که در متون روانشناسی پرورشی و روانشناسی یادگیری مورد استفاده قرار میگیرد، سبکهای شناختی[۴] است. سبکهای شناختی را عمدتاً به عنوان روشی که یادگیرنده به کمک آن اطلاعات را پردازش می کند، تعریف کردهاند (فستکو[۵] و مککلور،[۶] ۲۰۰۵). هر چند که بعضی از نظریهپردازان اصطلاحات سبکهای یادگیری و سبکهای شناختی را از هم جدا میدانند اما اکثریت صاحبنظران و روانشناسان پرورشی آن دو را معادل یکدیگر به کار میبرند (فستکو و مککلور، ۲۰۰۵). نکتهای که باید در این جا یادآور شویم این است که بر خلاف هوش و استعداد که توانایی هستند، سبکهای یادگیری توانایی نیست. از اینرو، سبکهای یادگیری به این که یادگیرنده چگونه یاد میگیرد اشاره می کند، نه اینکه، به چه خوبی از عهده یادگیری بر میآید (سیف، ۱۳۸۹).
سبکهای یادگیری یا ترجیحات یادگیری بسیار گوناگوناند. با این حال میتوان آنها را به سه دستهی شناختی، عاطفی و فیزیولوژیکی تقسیم کرد.
سبکهای یادگیری شناختی به روشهایی که شخص موضوعها را ادارک می کند، اطلاعات را به خاطر میسپارد، دربارهی مطالب میاندیشد و مسایل را حل می کند، گفته میشود. سبکهای یادگیری عاطفی در برگیرندهی ویژگیهای شخصیتی و هیجانی یادگیرنده مانند پشتکار، تنها کار کردن یا با دیگران کار کردن و پذیرفتن یا رد تقویتکنندههای بیرونی است. سبکهای یادگیری فیزیولوژیکی، جنبهی زیست شناختی دارند و در برگیرندهی واکنش فرد به محیط فیزیکی مؤثر بر یادگیری او هستند، مانند ترجیح دادن مطالعه در شب و روز یا ترجیح دادن مطالعه در محیطهای گرم یا محیطهای سرد. همچنین در رابطه با سبکهای فیزیولوژیکی میتوان گفت که بعضی از یادگیرندگان گوش دادن به سخنرانی یا توضیحات شفاهی معلم را به خواندن متن یا انجام دادن تکالیف عملی ترجیح می دهند، در حالی که بعضی دیگر خواندن مطالب و یادگیری از روی شکل و نمودارها را میپسندند و بعضی دیگر از انجام کارهای عملی و دستکاری وسیلهها و ابزارهای بهتر میآموزند (سیف، ۱۳۸۹). از میان این سه دسته سبک یادگیری، سبکهای شناختی یادگیری فراوانتر از همه مورد بررسی قرار گرفتهاند و از اهمیت بیشتری برخودارند. ما نیز این سبکها را بیشتر توضیح میدهیم.
سبکهای شناختی یادگیری
سبکهای شناختی یادگیری بسیار متنوعاند. در این جا مهمترین و معروفترین آنها توضیح داده میشود.
سبکهای وابسته به زمینه[۷] و نابسته به زمینه[۸] (فارغ از زمینه) گویای این است که قضاوتهای شخصی بعضی از یادگیرندگان تحت تأثیر زمینه موضوع یادگیری قرار میگیرد، در حالی که برای بعضی یادگیرندگان دیگر تأثیر زمینه بسیار اندک است یا اصلاً وجود ندارد (ویتکین،[۹] مور،[۱۰] گودیناف[۱۱] و کاکس،[۱۲] ۱۹۷۷). افرادی که از لحاظ سبکهای یادگیری وابسته به زمینهاند به راحتی نمیتوانند محرکها را از زمینه جدا کنند، لذا در آنان به سادگی نابسته به زمینه هستند به سادگی میتوانند محرکها را از زمینه جدا سازند، لذا ادراک آنان از تغییرات زمینه تأثیر چندانی نمیپذیرد. به افراد دارای سبک وابسته به زمینه کلینگر و به افراد دارای سبک نابسته به زمینه تحلیلینگر نیز میگویند، زیرا افراد گروه اول شکل و زمینه را در یک ترکیب کلی میبینند و لذا جداسازی شکل از زمینه برای آنان دشوار است، امّا افراد گروه دوم شکل و زمینه را جدا از هم میبینند و لذا به راحتی میتوانند آنها را از هم تشخیص دهند (سیف، ۱۳۸۹).
بعد وابسته به زمینه- نابسته به زمینه نشان میدهد که تا چه اندازه افراد میتوانند به هنگام کوشش برای تشخیص جنبه های مهم یک موقعیت خاص، بر عناصر زمینهای مزاحم غلبه کنند. این دو گروه یادگیرنده، یعنی وابسته به زمینه و نابسته به زمینه، با محیط خود به طور متفاوت عمل می کنند. اشخاصی که وابسته به زمینهاند جذب دیگران میشوند، شغلهایی را که مستم ایجاد ارتباط با دیگران است مانند معلمی بر میگزینند و موضوعهای درسی نظیر علوم اجتماعی را که بیشتر با مردم سروکار دارد انتخاب می کنند. از سوی دیگر، افراد فارغ از زمینه مشاغلی را که نیاز چندانی به تعامل اجتماعی ندارند مانند اخترشناسی و مهندسی را ترجیح می دهند و موضوعهای درسی نظری ریاضیات و علوم را که تأکید چندانی بر امور انسانی ندارند، انتخاب می کنند. کوتاه سخن این که اشخاص وابسته به زمینه در یادگیری و یادآوری مطالب اجتماعی موفقترند، امّا اشخاص فارغ از زمینه در یادگیری و یادآوری مطالبی که جنبه اجتماعی ندارند توفیق بیشتری کسب می کنند (دمبو،[۱۳] ۱۹۹۴).
سبکهای مختلف یادگیری همچنین بر روشهای آموزشی معلّمان و اساتید تأثیر میگذارند. معلمان نابسته به زمینه یا فارغ از زمینه موقعیتهای آموزشی غیر شخصی یا به اصطلاح خشک را بیشتر ترجیح می دهند و اغلب بر جنبه های شناختی و نظری آموزش تأکید می کنند. در مقابل، معلّمان وابسته به زمینه برقراری تعامل با یادگیرندگان و بحث کلاسی را میپسندند. معلّمان فارغ از زمینه سؤال کردن را مهمترین وسیلهی آموزشی میدانند که از طریق آن موضوعهای درسی را معرفی می کنند و دانش آموزان را به پردازش اطلاعات وا میدارند، امّا معلّمان وابسته به زمینه سؤال کردن را بیشتر به عنوان وسیلهای برای وارسی یادگیری دانش آموزان پس از آموزش خود مورد استفاده قرار می دهند. معلمان فارغ از زمینه بر معیارهای خود تأکید می کنند و اصولی را که آموزش می دهند شخصاً تدوین مینمایند، امّا معلّمان وابسته به زمینه یادگیرندگان را در سازمان دادن محتوای درس شرکت می دهند و آنان را به تدوین اصول تشویق مینمایند. اساتید فارغ از زمینه از این که دانشجویان پایینتر از توان خود کار کنند ناخرسندند و اشکلات آنان را گوشزد مینمایند. امّا اساتید وابسته به زمینه تمایلی به انتقاد کردن از دانشجویان خود ندارند و بیشتر به ایجاد و حفظ رابطه اجتماعی مثبت با دانشجویان علاقمندند و یادگیری موضوعهای درسی برای آنان در درجه دوم اهمیت قرار دارد (دمبو،[۱۴] ۱۹۹۴).
همچنین افراد وابسته به زمینه و نابسته به زمینه در رابطه با وابسته کردن به دیگران و مستقل بودن از آنان نیز با هم تفاوت دارند. افراد وابسته به زمینه از لحاظ ادراکها و عقاید به شدت تحت تأثیر دیگران قرار دارند، در حالی که افراد نابسته به زمینه در برابر فشارهای اجتماعی مقاومت می کنند و عقایدشان را بر اساس ادراکهای خود شکل می دهند. افراد وابسته به زمینه بیشتر با دیگران میآمیزند و از اینرو دیگران نیز آنان را دوست دارند. در مقابل افراد نابسته به زمینه بیشتر مستقل عمل می کنند و با دیگران همنوا نمیشوند و لذا دیگران آنان را سرد و خوددار تصور مینمایند. نکتهای که نباید از نظر دور داشت این است که ویژگیهای فوق در افراد افراطی این سبکها یافت میشوند. واقعیت این است که اکثریت افراد در حد وسط این دو قطب قرار میگیرند و تنها از بعضی جنبهها متمایل به یکی از دو کرانهی پیوستار وابسته به زمینه- نابسته به زمینهاند. نکتهی دیگری که باید یادآور شد این است که هیچ یک از دو سبک نابسته یا وابسته به زمینه از همهی جهات بر دیگری برتری ندارد. به طور کلی، افراد نابسته به زمینه در موقعیتهایی که تحلیلهای غیر شخصی مفیدند توانا هستند، اما افراد وابسته به زمینه در مهارتهای بین شخصی و موقعیتهای اجتماعی برتری دارند (سیف، ۱۳۸۹).
ب) سبکهای تکانشی و تأملی
دستهبندی دیگر سبکهای یادگیری شناختی، سبک تکانشی در مقابل سبک تأملی[۱۵] است. یادگیرندگان تکانشی[۱۶] سریع عمل می کنند اما اشتباهات زیادی مرتکب میشوند، یادگیرندگان تأملی به فعالیتهای یادگیری میپردازند، اما اشتباهات کمتری مرتکب میشوند (کاگان[۱۷]، ۱۹۶۴). به سخن دیگر، یادگیرندگان تکانشی به سؤالهایی که از آنها پرسیده میشود یا به مسایلی که به آنان داده میشود با اولین جوابی که به ذهنشان میرسد پاسخ می دهند و تنها چیز مهم برای آنان سریع جواب دادن، است. در مقابل یادگیرندگان تأملی پیش از حرف زدن یا جواب دادن فکر می کنند و در عوض سریع جواب دادن ترجیح می دهند که وقت صرف کنند و تا آنجا که ممکن است جواب درست بدهند. گود[۱۸] و برافی[۱۹] (۱۹۹۵) گفتهاند ابتدا که مفهوم سرعت شناختی مطرح شد تأکید بر سرعت پاسخدهی بود، اما بعدها معلوم گشت که ویژگیهای کیفی دیگری که بر سرعت پاسخدهی تأثیر میگذارنند نیز باید در نظر گرفته شوند. علاوه بر کسانی که پاسخهای سریع غیر صحیح یا پاسخهای کند صحیح می دهند، افرادی وجود دارند که پاسخهای سریع و درست یا پاسخهای کند و نادرست می دهند. بنابراین، بعضی افراد که سریع پاسخ می دهند به دلیل تسلطشان بر موضوع است نه به دلیل تکانشی بودن و برخی افراد که کند جواب می دهند به دلیل عدم تسلطشان بر موضوع است نه به دلیل تأمل کردن.
هیچ یک از این دو سبک یادگیری به خودی خود بر دیگری برتری ندارد. گود و برافی (۱۹۹۵) دراین باره گفتهاند موفقیت در حل مسئله را انطباق سبک مورد استفاده یادگیرنده با ویژگیهای تکلیف یادگیری تعیین می کند. یعنی بعضی تکالیف نیازمند سبک یادگیری تأملیاند، در حالی که بعضی تکالیف دیگر با سبک تکانشی بیشتر سازگارند. رولینس[۲۰] و گسنر[۲۱] (۱۹۷۷) در پژوهشی که به منظور بررسی همین نکته انجام دادند دریافتند، در حل مسایل ساده که تنها یک جواب قابل قبول وجود دارد یادگیرندگان دارای سبک تأملی از یادگیرندگان تکانشی موفقتر بودند، اما در مسایل پیچیده شامل ابعاد مختلف و چندین جواب متحمل، یادگیرندگان تکانشی که به سرعت درستترین راه حلها را مورد ملاحظه قرار میدادند از یادگیرندگان تأملی افراطی که راه حلها به طور منظم یکی بعد از دیگری وارسی میکردند و بنابراین، مقدار زیادی وقت صرف راه حلهای غیر محتمل میکردند، موفقتر بودند.
[۱]. Dececco
[۲]. Crowford
[۳]. Woolfolk
[۴]. cognitive style
[۵]. Festco
[۶]. McClure
[۷]. field dependence
[۸]. field independence
[۹]. Witkin
[۱۰]. Morre
نوع دیگری از دستهبندی سبکهای یادگیری به وسیلهی کلب (۱۹۸۵۹ انجام گرفته است. این دستهبندی بر اساس یک چرخهی چهار مرحلهای، مطابق شکل ۱-۲، به نام چرخهی یادگیری تجربهای[۱] بنا نهاده شده که از نظریه یادگیری او استخراج شده است (لایت[۲] و کاکس، ۲۰۰۲).
|
|||||||||
|
|||||||||
شکل ۱-۲- چرخهی یادگیری تجربی کلب (۱۹۸۵)
بنابر نظریه کلب (۱۹۸۵) تجربه[۳] در یادگیری نقش مهمی ایفا می کند. در این نظریه، یادگیری به عنون فرایندی که به وسیلهی آن دانش راه تغییر شکل تجربه ایجاد میشود، تعریف شده است (جوی[۴] و کلب، ۲۰۰۹). منظور از تجربه، تعامل بین یادگیرنده و محیط اوست. این نظریه در رابطه با الگو و چرخه تجربیاش به صورت زیر توصیف شده است: ابتدا تجربهی عینی فوری اساس مشاهده و تفکر (تأمل) را میسازد. بعد مشاهده و تأمل به صورت مفاهیم، تعمیمها و نظریه های انتزاعی در میآید. سپس، از این انتزاعات میتوان رهنمودهایی برای عمل استخراج کرد. این رهنمودها را میتوان به عنوان فرضیههایی تصور کرد که اعمال را هدایت می کنند و میتوان آنها را در موقعیتهای عینی تازه آزمون کرد و در نتیجهی آن، تجربههای عینی جدیدی به دست آورد (جوی کلب، ۲۰۰۹). لی دیویس[۵] (۲۰۰۷) دربارهی این نظریه یادگیری میگوید: اگرچه الگوی کلب با نظم و ترتیب زیاد، یادگیری را در چهار مقوله قرار میدهد، اما این پیام را نیز میرساند که یادگیری یک فرآیند چرخهی روان است که ترکیبی از عناصر تشکیل یافته است و ضمن مطالعه با آموزش دادن به دیگران باید آن را مورد ملاحظه قرار داد». کلب و فرای[۶] (۱۹۷۵) با توجه به اگلوی یادگیری شامل ۲-۲، دو بعد و چهار شیوهی یادگیری معرفی کردهاند. بعد نخست شامل دو شیوهی یادگیری تجربهی عینی در مقابل مفهومسازی انتزاعی است. بعد دوم نیز شامل دو شیوهی یادگیری آزمایشگری فعال در مقابل مشاهده تأملی است.
شکل ۲-۲٫ ابعاد و شیوه های یادگیری نظریه کلب (۱۹۸۵)
بنابه گفتهی کلب و فرای (۱۹۷۵) یادگیرنده برای این که مؤثر عمل کند به چهار نوع توانایی مختلف نیازمند است: تجربه عینی، مشاهده تأملی، مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال. یعنی این که یادگیرنده باید بتواند خودش را به طور کامل، از روی میل و بدون سوگیری، با تجربههای تازه در آمیزد. باید بتواند مفاهیمی بسازد که مشاهداتش را با نظریههایی که از جهات منطقی درست باشد ادغام نماید و باید بتواند از این نظریهها برای تصمیم گیری و حل مسایل استفاده کند. یادگیرندهای که شیوهی یادگیری تجربه عینی دارد از تجاب خاص میآموزد، با دیگران ارتباط برقرار مینماید و نسبت به احساس خود و افراد دیگر حساس است (کلب و کلب، a 2005). شخص دارای شیوهی مفهومسازی انتزاعی بر تحلیل منطقی اندیشهها تأکید میورزد، در کارهای خود طرحریزی نظامدار به کار میبندد و با توجه به درک و فهم اندیشمندانهی امور عمل می کند. شیوهی آزمایشگری فعال شامل توانایی انجام دادن امور، خطر کردن و تأثیر گذاشتن بر دیگران از راه عمل کردن است. سرانجام این که شیوهی مشاهده تأملی بر مشاهده دقیق پیش از داوری دیدن امور از زوایای مختلف و جستجو برای کسب معانی امور استوار است (جوی و کلب، ۲۰۰۹). کلب وفرای (۱۹۷۵) با ترکیب چهار شیوهی یادگیری فوق چهار سبک یادگیری را نامگذاری کردهاند. این چهار سبک یادگیری در شکل ۳-۲ و جدول ۱-۲ آمده است.
شکل ۲-۳٫ شیوه های یادگیری و سبکهای کلب (۱۹۸۵)
جدول ۲-۴٫ سبکهای یادگیری همگرا، واگرا، جذب کننده و انطباق یابنده (سیف، ۱۳۸۹)
سبک یادگیری | شیوه های یادگیری | توصیف |
همگرا |
مفهوم سازی انتزاعی
+
آزمایشگری فعال |
* در کابرد عملی اندیشه ها قوی است
* در مواقعی که یک پاسخ درست موجود است (مثل آزمودنی های هوش) عملکرد خوبی دارد.
* میتواند استدلال فرضیهای- قیاسی را در مورد مسایل خاص متمرکز سازد
* غیر هیجانی است، ترجیح میدهد با اشیاء کار کند تا با آدم ها
* علایق محدودی دارد و کسب تخصص در علوم فیزیکی را ترجیح میدهد
* بسیاری از مهندسان دارای این سبک یادگیری هستند. |
واگرا |
تجربه عینی
+
مشاهده تأملی |
* در توانایی تخیل قوی است.
* در تولید اندیشه و دیدن امور از زوایای مختلف توانا است.
* به مردم علاقمند است.
* علاقه های فرهنگی وسیعی دارد.
* در امور هنری متخصص است.
* افراد دارای سوابق تحصیل در علوم انسانی و هنرهای زیبا دارای این سبک یادگیری هستند. |
جذب کننده |
مفهوم سازی انتزاعی
+
مشاهده تأملی |
* در ابداع الگوهای نظری بسیار قوی است.
* در استدلال استقرایی بسیار قوی است.
* بیشتر به مفاهیم انتزاعی علاقمند است تا به مردم
* به استفادهی عملی از نظریهها چندان علاقمند نیست.
* جذب علوم پایه و ریاضیات می شود.
* اغلب در بخش های پژوهشی و برنامه ریزی کار می کند. |
انطباق یابنده |
تجربه عینی
+
آزمایشگری فعال |
* بیشترین توانایی را در انجام کارها دارد.
* به سرعت میتواند خود را با امور فوری و فوتی وفق دهد.
* مسایل را به طور شهودی حل کند.
* برای کسب اطلاعات به دیگران متکی است.
* غالباً مشاغلل عملی مانند بازاریابی و فروشندگی را بر می گزیند. |
چنانکه در جدول ۲-۱ و شکل ۳-۲ دیده میشود، سبک همگرا از دو شیوه یا دو مرحلهی مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال تشکیل میشود. افراد دارای این دو سبک یادگیری در یافتن موارد استفادهی عملی برای اندیشهها و نظریهها کارآمدند. به سخن دیگر، افرادی که از این سبکهای یادگیری بهرهمندند در حل مسایل و تصمیم گیری بر اساس راهحلهایی که برای مسایل مییابند توانا هستند. این افراد ترجیح می دهند که با مسایل و تکالیف فنی سروکار داشته باشند تا موضوعهای اجتماعی و میانفردی. از آنجا به این افراد دارای سبک همگرا میگویند که وقتی با مسئلهای روبهرو میشوند به سرعت برای یافتن راهحل درست میکوشند یا کوششهای خود را بر آن راهحل واحد متمرکز می کنند. همچنین، افراد دارای سبک یادگیری همگرا در کارهای تخصصی و تکنولوژی موفقاند (محمدزاده ادملایی، ۱۳۸۴).
سبک یادگیری واگر از ترکیب تجربهی عینی و مشاهده تأملی حاصل میشود. افراد دارای سبک یادگیری واگرا موقعیتها را از زاویههای مختلف میبینند. رویکرد آنان نسبت به موقعیتها مشاهده کردن است تا عمل کردن. این افراد موقعیتهایی را که نیاز به ابراز اندیشههای متنوع دارد؛ میپسندند و به جاذبههای فرهنگی و جمعآوری اطلاعات علاقه نشان می دهند. از آنجا که این افراد قادر به تولید اندیشههای گوناگون هستند سبک آنها را واگر مینامند (سیف، ۱۳۸۹). به طور کلی، افراد داری سبک یادگیری واگر از قدرت تخیل و احساس برخوردارند و در مقایسه با دیگر سبکهای یادگیری دارای بیشترین خلاقیت هستند (دمیرباس و دمیرکان، ۲۰۰۷).
سبک یادگیری جذب کننده از ترکیب مفهومسازی انتزاعی و مشاهده تأملی تشکیل میشود. افرادی دارای این سبک یادگیری در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیل آن به صورتی خلاصه، دقیق و منطقی توانا هستند. این افراد به طور عمده بر اندیشهها و مفاهیم انتزاعی تأکید میورزند. از این دیدگاه این افراد نظریههایی که از لحاظ منطقی درست هستند بر نظریههایی که قابلیت کاربرد عملی دارند ترجیح داده میشوند (کلب و کلب a 2005). علت نامیدن این سبک یادگیری به جذب کننده آن است که افراد دارای این سبک قادر به دریافت داده های گوناگون و سازمان دادن به آنها هستند. افراد دارای این سبک در مشاغل علمی و اطلاعاتی موفقاند (سیف، ۱۳۸۹). سبک انطباقیابنده از اجتماع دو شیوهی یادگیری تجربهی عینی و آزمایشگری فعال ایجاد میشود. افرادی دارای سبک یادگیری انطباقیابنده از تجارب دست اول میآموزند و از اجرای نقشه و درگیر شدن با اعمال چالشانگیز لذت میبرند. این افراد بیشتر از آنکه به تحلیلهای منطقی بپردازند امور محسوس را ترجیح می دهند. همچنین، این افراد در حل مسایل به اطلاعاتی که از دیگران به دست میآورند وابستهاند تا اطلاعاتی که خودشان از راه تحلیلهای تخصصی کسب می کنند (کلب و کلب، a 2005). سبب نامیدن این سبک یادگیری به انطباقیابنده آن است که افراد دارای این سبک یادگیری در انطباق یافتن با موقعیتهای جدید توانا هستند. افراد دارای این سبک یادگیری در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفقتر از دیگران هستند (سیف، ۱۳۸۹).
کلب و فرای (۱۹۷۵) میگویند هر یک از سبکهای یادگیری فوق دارای نقاط قوت و ضعف مخصوص به خود است و لذا یادگیرندهای که فقط از یک سبک خاص استفاده می کند یادگیرنده کاملی نیست و برای این که به صورت یادگیرندهای کامل درآید باید بتواند در موقعیتهای مختلف از سبکهای یادگیری متناسب با آن استفاده کند. همچنین، در توصیف یادگیرندهی کامل میگویند یادگیرندهی کامل کسی است که در برخورد با جهان و تجارب خود بسیار انعطافپذیر و نسبیتگراست و به راحتی می تواند تعارضهای دیالکتیکی میان چهار شیوهی اصلی یادگیری یعنی تجربهی عینی، مشاهده تأملی، مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال را از راه ادغام با یکدیگر حل نماید. هونی[۷] و مومفرد[۸] (۱۹۸۶) سبکهای یادگیری فوق را خلاصه کرده و چهار سبک با نامهای متفاوت از سبکهای کلب ارائه دادهاند که هر یک از آنها، به جای دو شیوه، یک شیوهی یادگیری را شامل میشود. چنانچه در شکل ۲-۴ دیده میشود این سبکها به ترتیب عبارتنداز: فعال[۹]، متفکر[۱۰]، نظریهپرداز[۱۱] و عملگرا[۱۲].
شکل ۴-۲٫ شیوه های یادگیری نظریه کلب و سبکهای یادگیری هونی و مومفرد (آثار کلب، ۱۹۸۵و هونی و مومفرد، ۱۹۸۶، به نقل از لی دیویس، ۲۰۰۷)
یادگیرندگان فعال، ابتدا عمل می کنند، سپس به پیامدهای عمل خود میاندیشند. آنان تجربهی مستقیم را دوست دارند و از هر چیز تازهای با آغوش باز استقبال می کنند. متفکران، پیش از تصمیم گیری و اقدام به عمل به دقت میاندیشند. آنان راهبردی فکر می کنند و میکوشند تا دیدگاههای دیگران را مورد توجه قرار دهند. نظریهپردازان به منطق علاقهمندند و کمالگرا هستند. آنان مایلند مشاهدهات خود را با نظریه های جدید تکمیل کنند. عملگرایان، صرفاً دوست دارند اندیشهها را به آزمایش درآورند. آنها آستین را بالا میزنند و در عمل به دنبال این هستند بفهمند چیزی درست از آب در میآید یا نه؟ لی دیویس (۲۰۰۷) دربارهی سبکهای چهارگانه فوق گفته است متفکران به گذشته به آنچه اتفاق افتاده است و نظریهپردازان به آینده و آنچه رخ خواهد داد میاندیشند. در این نظریه سبکهای فعال و عملگرا با نام انجام دهنده[۱۳] و سبکهای متفکر و نظریه پرداز با نام اندیشهورز[۱۴] معرفی شده اند.
د- سبکهای عمقی و سطحی
گونهی دیگر دستهبندی سبکهای یادگیری، دستهبندی آنها به سبکهای عمقی[۱۵] و سطحی[۱۶] است. این دستهبندی به چگونگی برخورد یادگیرندگان با مطالبی که میخواهند یاد بگیرند اشاره می کند. اگر برخورد دانش آموز با مطالب یادگیری به گونهای باشد که بخواهد معنی مطالب را یاد بگیرد سبکهای یادگیری او عمقی است. در مقابل، اگر دانش آموز تنها به دنبال حفظ کردن مطالب باشد سبک او سطحی است (کویتینهو[۱۷] و نیومن[۱۸]، ۲۰۰۸). هر چند که در بعضی متون روانشناسی پرورشی چگونگی برخورد یادگیرندگان با مطالب را سبکهای یادگیری نامیدهاند؛ اما اکثریت روانشناسان پرورشی و متخصصان یادگیری (از جمله بیگز[۱۹]، ۱۹۸۵) به آن رویکرد یادگیری[۲۰] گفتهاند به جای اصطلاح سبکهای یادگیری سطحی و عمقی از اصطلاح رویکردهای سطحی و عمقی استفاده کردهاند.
برخلاف سبکهای یادگیری که صرفاً به ترجیحات یادگیرنده اشاره می کند، رویکرد یادگیری هم شامل راهبرد[۲۱] و هم انگیزه[۲۲] است. یادگیرندگان دارای رویکرد عمقی بر کسب معنی و درک مطالب تأکید می کنند. در مقابل یادگیرندگان دارای رویکرد سطحی و یادآوری مطالب را مورد تأکید قرار می دهند و از راهبرد تکرار و تمرین استفاده می کنند (کویتینهو و نیومن، ۲۰۰۸). رویکرد، شامل راهبرد و انگیزه است. برای مثال دانش آموز یا دانشجویی که از رویکرد عمقی استفاده می کند ممکن است اجزای نظری و عملی یک درس را به هم ربط بدهد (راهبرد عمقی) و هدفش فهمیدن و معنیدار کردن مطالب باشد (انگیزهی عمقی). در مقابل، دانش آموز یا دانشجویی که از رویکرد سطحی استفاده می کند ممکن است قدری اطلاعات پراکنده را فهرست کند و از راه تکرار، آنها را به حافظه بسپارد (راهبرد سطحی) و هدفش این باشد که در امتحان آنها را بازنویسی کند و نمرهی قبولی بگیرد (انگیزهی سطحی) (اسکولر[۲۳]، ۱۹۹۸). هم رویکرد عمقی مطالعه و یادگیری می تواند به موقعیت یادگیرندگان بینجامد و هم رویکرد سطحی. رویکردهای مطالعه و یادگیری، عمدتاً به چگونگی روشهای سنجش معلم از یادگیری دانش آموزان و دانشجویان وابسته است. در صورتی که روش سنجش معلم بر درک و فهم موضوعهای درسی از سوی یادگیرندگان تأکید کند، رویکرد عمقی یادگیری و مطالعه به پیشرفت یادگیرندگان میانجامد. اما اگر روش سنجش معلم در برگیرندهی اطلاعات پراکندهی درس و باز تولید مطالب آموزش داده شده باشد، آنگاه رویکرد سطحی یادگیری و مطالعه، موفقیتآمیزتر است (اگن[۲۴] و کاوچاک[۲۵]، ۲۰۰۱).
[۱]. experiential learning cycle
[۲]. light
دستهبندی معروف دیگری از سبکهای یادگیری به وسیلهی دان،[۱] دان و پرایس[۲] (۱۹۹۷) انجام گرفته است. در این الگو، سبکهای یادگیری به عنوان راهی که در آن شخص موضوعهای تازه و دشوار تحصیلی را مورد توجه قرار میدهد و آنها را پردازش می کند، درونی میسازد و به یاد میسپارد، تعریف شده است. این الگو شامل ۲۱ عنصر است که در ۵ متغیر یا محرک دستهبندی شده اند. البته هیچ کس از همهی ۲۱ عنصر تأثیر نمیپذیرد، اما نتایج پژوهشها نشان دادهاند که غالب دانش آموزان تحت تأثیر ۶ تا ۱۴ عنصر قرار میگیرند (دنیگ، ۲۰۰۴).
صدا: بعضی یادگیرندگان هنگام یادگیری به سکوت کامل نیاز دارند، در حالی که بعضی دیگر همراه با موسیقی یا قدری سر و صدا را ترجیح می دهند.
نور: بعضی یادگیرندگان برای تمرکز به نور شدید نیازمندند، اما بعضی دیگر نور ملایم را ترجیح می دهند.
دما: بعضی یادگیرندگان هنگام یادگیری محیطهای گرم را دوست دارند اما بعضی دیگر محیطهای سرد را میپسندند.
طرح: بعضی دانش آموزان محیطهای رسمی مانند نشستن روی صندلی کلاس یا کتابخانه را میپسندند اما بعضی دیگر محیطهای غیر رسمی مثل دراز کشیدن روی مبل یا نشستن روی فرش و تکیه دادن را انتخاب می کنند (سیف، ۱۳۸۹).
انگیزش: بعضی از یادگیرندگان با اشتیاق، به یادگیری موضوعهای تازه میپردازند اما بعضی دیگر به توصیه و تشویق دیگران نیازمندند.
پشتکار: بعضی یادگیرندگان دیگر تا انجام تکالیف یادگیری به طور کامل به فعالیت خود ادامه می دهند، در حالی که به بعضی یادگیرندگان دیگر باید به طور مرتب انجام تکالیف را یادآور شد.
مسؤلیت: مسؤلیت یا سازگاری به این نکته اشاره می کند که بعضی یادگیرندگان آنچه را که لازم است و از آنان خواسته میشود انجام می دهند، در حالی که بعضی دیگر خلاف آنچه را که از آنان خواسته میشود انجام می دهند (سازگار و در مقابل ناسازگار).
ساختار: بعضی یادگیرندگان به دستورات و راهنماییهای معلم و دوستان تکیه می کنند تا به یک موضوع یا تکلیف ساختار بدهند، اما بعضی دیگر برای یک تکلیف، ساختار خودشان را ایجاد می کنند (سیف، ۱۳۸۹).
زوج: بعضی از دانش آموزان دوست دارند که با یک دوست کار کنند.
دوستان: بعضیها (کمتر از ثلث دانش آموزان) دوست دارند که در جمع دوستان کار کنند.
گروه: بعضی دوست دارند که در گروه بزرگ دوستان مطالعه کنند.
بزرگسال: بعضی دانش آموزان (حدود ۲۸ درصد) ترجیح می دهند که با یک بزرگسال کار کنند.
تنوع: بعضی افراد به راههای مختلف عمل می کنند، اما بعضی دیگر در یک الگوی واحد عملکرد بهتری دارند (سیف، ۱۳۸۹).
ادراکی: بعضی از دانش آموزان مطالب پیچیده را از راه شنیدن بهتر یاد میگیرند (شنیداری)، بعضی از راه دیدن (دیداری)، بعضی دیگر وقتی که اشیاء را لمس می کنند مثل زمانی که از گفتههای معلم یادداشت برمیدارند یا زیر مطالب خط میکشند بهتر میآموزند و باز هم بعضی دیگر وقتی که حرکت می کنند (مثلاً راه میروند یا پایشان را تکان می دهند) بهتر یاد میگیرند (جنبشی). تحرک: بعضی یادگیرندگان میتوانند بنشینند و برای ساعتهای متوالی بدون تحرک زیاد به مطالعه و یادگیری بپردازند، در عوض بعضی یادگیرندگان نیاز به تحرک و رفتن به اینسو و آن سو دارند.
زمان: بعضی افراد در اوقات صبح خوب یاد میگیرند، بعضی افراد دیگر در ساعتهای بعد از ظهر یا شب بهتر میآموزند.
پردازش کلی- تحلیلی: پردازشگران کلی در صورتی خوب یاد میگیرند که ابتدا به طور اجمالی مطالب را مرور کنند و رابطه اجزای آن را با یکدیگر درک نمایند، آنگاه به مطالعه قسمتهای مختلف آن بپردازند. در مقابل، پردازشگران تحلیلی ابتدا اجزای مطلب مورد یادگیری را گام به گام پشت سر هم میآموزند و از راه یادگیری و درک قسمتهای مختلف مطلب به یادگیری کل آن اقدام می کنند.
تکانشی- تأملی: بعضی یادگیرندگان به سرعت به نتیجهگیری میرسند، بعضی دیگر با تفکر و تأمل و به کندی نتیجهگیری می کنند.
استفاده از یکی از دو نیمکرهی مغز: بعضی افراد در حین تمرکز روی مطالب از نیمکرهی راست خود استفاده می کنند، در حالی که بعضی افراد دیگر نیمکرهی چپ را مورد استفاده قرار می دهند.
فلدر[۳] و سیلورمن[۴] (۱۹۸۸) سبکهای یادگیری را با توجه به چهار سؤال زیر در چهار دسته قرار دادهاند:
[۱]. Dunn
[۲]. Price
[۳]. Felder
[۴]. Silverman
[۵]. sensory
[۶]. intuitive
[۷]. Graf
[۸]. Lin
[۹]. Kinshuk
[۱۰]. visual
[۱۱]. active
[۱۲]. reflectively
[۱۳]. sequentially
[۱۴]. globally
درباره این سایت